من کبوتر شده بودم
درحوالي نگاهت
بسته بر پنجره فولادت ، دل
چشم در چشم ضريح
سخن از فاصله ها بود
و از نذر ِ دلي
که شود کاش ، ادا...
من کبوترشده بودم
وهواي حرمت باران داشت...