پيام
+
ميگن:
يه روز يه درويش بي گناهي رو فرشته ها اشتباهي مي فرستن جهنم? يه خرده که ميگذره شيطون شاکي ميشه ميره پيش فرشته ها که بابا اين کيه فرستادين اينجا ما رو گذوشته به عذاب؟
هر روز اين جهنمي ها رو جمع مي کنه دور خودش و شروع مي کنه براشون حرف زدن و مي خواد هدايتشون کنه ?انگار نه انگار که اينا يه عمري زير دست خودمون تعليم ديدن ! بياين ببرينش بهشت اينو تا بيچاره مون نکرده ...!

غزل صداقت
91/7/15
*اخراجي*
فرشته ها بررسي ميکنن ميبينن آره اشتباه شده، ميرن در جهنم برش گردونن ميبينن همه رو دور خودش جمع کرده و داره با کلي شوق و اميد ميگه:
" ... تو بدترين شرايط و لحظاتم که هستين چنان خوش بين باشين و اميدوار? که حتي اگه اشتباهي و تصادفي تو جهنمم افتادين ? شيطان شما رو به بهشت برگردونه...! "
*اخراجي*
ميگن:
" تاريک ترين و سياهترين ساعت شب? درست ثانيه هاي قبل از طلوع خورشيده...!
*اخراجي*
ميگن:
خدا خودش بلده کِي و کجا به دل کي ?چي بندازه و چي کار کنه...!! اميد هيچکسم نا اميد نميکنه!
*اخراجي*
فقط ... منتظره ببينه کِي به اميد خودش ?دست از خدايي کردنمون برمي داريم و ميديم ريش و قيچي رو دستش ... ؟!!!
*اخراجي*
ميگم که: حالا ديگه وقتشه ها. خوب نيست آدم خداشو خيلي منتظر بذاره...