پيام
+
واژه هايم بغض ميکنند
و مَن
حاجت به حاجت گريه
ترسَم واژه در واژه بميرد
و جانش به لب برسد
و نفس هايش به شماره بيفتد
و با چشم هاي مضطرب
قلم در خون نشسته ام را نظاره کند
و سکوت
آخرين حرف دفترم باشد ...

مهسا خانوم
92/6/5

شهريار کوچه ها
و با چشم هاي مضطرب
قلم در خون نشسته ام را نظاره کند ... زيبا بود
*اخراجي*
ممنون ...
ثانيه ها...
و سکوت
آخرين حرف دفترم باشد ...
پيام رهايي
هق هق و اين صداي شکستن بغض چندين ساله ي من است....!