سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پیام رهبر

مبادا حرکت انقلابی جوری باشد که بتوانند تهمت افراطی گری به او بزنند. از افراط و تفریط بایستی پرهیز کرد. جوانهای انقلابی بدانند، همان طور که کناره گیری و سکوت و بی تفاوتی ضربه میزند، زیاده روی هم ضربه میزند. مراقب باشید زیاده روی نشود
امام خامنه ای مد ظله العالی

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه و النصر و اجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و شیعته والمستشهدین بین یدیه
تصاویر

بازدید: همین الان

نگاه تو

------------------------------------
حضرت آیت الله مجتبی تهرانی ره

------------------------------------
لحظه دیدار

------------------------------------
نیاز دل

------------------------------------
خانه خورشید

------------------------------------
در انتظار نور

------------------------------------
عطش

------------------------------------
قبولم کن

------------------------------------
چشم من

------------------------------------
باید...

------------------------------------
آقــا...

------------------------------------
مرا میخواند
7:15 عصر

حسرت ...

یکشنبه 91/7/9

 

 

پشت به قبله مینشینم و زانوانم را همانند طفل یتیم ِ غم دیده و رنجور در بغل میگیرم ...  

چشمانم را میبندم

خودم را در خیابان امام رضا میبینیم

جرات بالا اوردن سر را ندارم

بر شدت قدم هایم اضافه میکنم

به نقطه ی خاص نزدیک و نزدیک تر میشوم

ارام ارام سرم را بالا میاورم

چشمانم را به گنبد طلایی حرم میدوزم

زمان از حرکت باز میایستد

دست بر روی سینه ام میگذارم

چقدر پرتلاطم شده این قلب من امروز

سر تعظیم فرود میاورم و سلام میدهم با این که میدانم اینبار هم  در سلام کردن از من پیشی گرفته است

گذر زمان از دستم در رفته

مسیر را ادامه میدهم

هوای چشمانم به عکس هوای امروز حرمش بارانی است

برای خواندن اذن دخول شور عجیبی میگیرم

شتابان به سمت ورودی خواهران میدوم

در همهمه و ازدحام زائران کویش گم میشوم

پا در صحن جامع میگذام احساس  حقارت میکنم

چشمانم هراسان به دنبال گنبد طلایی میگردد

انگار بازیش گرفته چطور خود را از منِ عاشق پنهان میکند

صحن ها را یکی یکی از پیش رو میگذرانم تا به سر منزل مقصود برسم

بالای سر ورودی صحن را نگاهی میاندازم

"صحن انقلاب"

از سرعت گام هایم کم میشود

ارام ارام داخل میشوم

سقا خانه ی طلائی را رو به روی چشمانم میبینم

نگاهم به سمت ایوان طلا کشیده میشود

سری بالا میگیرم دلم جلد کبوتران حرم میشود چگونه عاشقانه  پرواز میکنند

اشک هایم امانم را میبرد

خودم را به پنجره فولاد میرسانم

قلب ادم انگار اینجا میلرزد

صدای روضه بلند است

انگار اینجا همه حس نداری و خودمانی دارند

دستهایم را در شبکه های فولادیش قفل میکنم

در حین عقده گشایی نوازشی را روی صورتم احساس میکنم

سرم را برمیگردانم اینبار کل صورتم نوازش میشود

نوازش پری است که دست خادم نزدیک پنجره فولاد ایستاده که اینطور غافلگیرم میکند

دلم به خیال بچه گانه ای که سراغم می اید خوش میشود

انگار دست خود اقا بود که نوازشم میکرد

گوشهایم پرمیشود از نوای عاشقی ... میخ کوب میشوم

چشم هایم به ضلع شرقی صحن کشیده میشود و همان جا ثابت میماند

تمام وجودم گوش میشود

دیگی هیچ صدایی جز صدای برج نقاره خانه را نمیشنوم

 ...

آقا جانم خسته شدم از بس اینگونه با حسرت از دور زیارتت کردم ...

دلم هوای زیارتت را دارد ...

 

 

پ ن : سمت حرم اقا علی ابن موسی الرضا از اصفهان دقیقا جهت مخالف قبله است

 

 

 

 

 

 


نوشته شده توسط: کنیز مادر

موضوع:

درباره
آخرین نوشته
آرشیو
دوستان
پایگاه ها
     پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری
     پایگاه اطلاع رسانی آثار حضرت آیت الله مصباح یزدی
    پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی
     پایگاه اطلاع رسانی آثار آیت الله بهجت
     سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی
     قرارگاه سایبری محمد رسول الله ص
آمار وبلاگ

    بازدید امروز: 47
    بازدید دیروز: 39
    کل بازدیدها: 274273
    تعداد کل یاداشته ها : 51
    103/2/6
    7:51 ع