سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پیام رهبر

مبادا حرکت انقلابی جوری باشد که بتوانند تهمت افراطی گری به او بزنند. از افراط و تفریط بایستی پرهیز کرد. جوانهای انقلابی بدانند، همان طور که کناره گیری و سکوت و بی تفاوتی ضربه میزند، زیاده روی هم ضربه میزند. مراقب باشید زیاده روی نشود
امام خامنه ای مد ظله العالی

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه و النصر و اجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و شیعته والمستشهدین بین یدیه
تصاویر

بازدید: همین الان

نگاه تو

------------------------------------
حضرت آیت الله مجتبی تهرانی ره

------------------------------------
لحظه دیدار

------------------------------------
نیاز دل

------------------------------------
خانه خورشید

------------------------------------
در انتظار نور

------------------------------------
عطش

------------------------------------
قبولم کن

------------------------------------
چشم من

------------------------------------
باید...

------------------------------------
آقــا...

------------------------------------
مرا میخواند
12:28 صبح

به بهانه شهادتت ...

پنج شنبه 91/6/23

چکاچک عرق را در گرمای طاقت فرسای مرداد ماه زیر لباسهایم حس میکردم .

لحظه به لحظه فشار وارد بر قلبم بیشتر میشد شمارش ضربان قلبم از دستم در رفته بود قلبم برای پرواز و بیرون امدن از سینه بدجور تقلا میکرد .

بلاخره لحظه موعود فرارسید...

با باز شدن در دیگر پاهایم را حس نمیکردم انگار روی ابرها بودم پرواز میکردم نفهمیدم چطور پله ها را بالا امدم  همه جا خاک بود بوی غربت شامه ام را ازار میداد جمعیت بیداد میکرد شلوغ بود اما سکوتی حزن انگیز بر همه جا حاکم ،

انگار همه در بهت و حیرت فرو رفته بودند اشکهایم مجال بیرون امدن پیدا کرده بودند

از دیدن انچه در برابرم بود احساس خجالت میکردم و چقدر خوب حس و حال انروزم را روحانی کاروانی از تبریز داشت بازگو میکرد جلوی درب ایستاده بود دستهایش را حایل کرده بود اجازه نمیداد برادران وارد شوند و همانطور روضه میخواند صدایش را هنوز در گوشهایم مثل گنجی گرانبها حفظ کرده ام گفت: برای لحظاتی و شاید چند دقیقه خودتان را جای این خواهران بگزارید که با چنان حسرتی چشمهایشان خاک بقیع را میکاود اما هرچه بیشتر میگردند کمتر میابند شما تا چند لحظه دیگر بر سر مزار ان بزرگوارنید اما داغ دیدن نشانه ای از قبور مطهرشان به دل اینان میماند ...

به گوشه ای پناه بردم چادرم را جلوی صورتم انداختم چشم هایم دیگر طاقت دیدن نداشت و گوشهایم طاقت شنیدن...

پاهایم پشت دیوار بقیع گام بر میداشت ...دستانم به پنجره هایش قفل شده بود... چشم سرم هنوز سرگردان به دنبال نشانه ای میگشت ...چشم دلم راهی مشهدالرضا شده بود خودم را پشت پنجره فولاد حس میکردم قفل دهانم گشوده شده بود ناله هایم مجال بیرون امدن پبدا کرده بودند دیگر متوجه زمان و مکان حضورم نبودم گریه هایم به هق هق تبدیل شده بود پاهایم رمقی برای ایستادن نداشت سنگینی برخورد جسمی به شانه هایم متوجه دورو برم کرد با چشمانی پر از کینه نگاهم میکرد با باتوم در دست برایم خط و نشان میکشید چادرم را در دستش گرفته بود و مرا روی زمین میکشید با خشم جملاتی از دهانش بیرون میکرد که متوجه هیچ کدامشان نمیشدم برگشتم و با حسرت دوباره نظاره گر بقیع شدم پله هایی که برای بالا رفتن از ان پرواز کرده بودم دیگر توان پایین امد از ان را نداشتم .


همه ی وجودم را بالای پله ها جا گذاشته بودم مرغ دلم را از بین الحرمین به بالای سر مزار امامان غربم پرواز داده بودم و انجا زیارتنامه میخواندم

اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ اَئِمَّةَ الْهُدى، اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ اَهْلَ التَّقْوى، اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ اَیُّهَا الْحُجَجُ على اَهْلِ الدُّنْیا...

چقدر دلم میخواست ضریحی به اندازه ضریح امامزاده کوچک سر کوچه یمان میداشتی تا دستانم را در شبکه های حریم حرمت قفل کنم و سرم را ارام بر ضریحت بگذارم و 

عقده دل خالی کنم ...

(اردوی زیارتی عمره دانش اموزی مرداد 85 )

دلم هواى بقیع دارد و غم صادق


عزا گرفته دل من ز ماتم صادق


 
دوباره بیرق مشکى به دست دل گیرم


زنم به سینه که آمد محرم صادق



نوشته شده توسط: کنیز مادر
درباره
آخرین نوشته
آرشیو
دوستان
پایگاه ها
     پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری
     پایگاه اطلاع رسانی آثار حضرت آیت الله مصباح یزدی
    پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی
     پایگاه اطلاع رسانی آثار آیت الله بهجت
     سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی
     قرارگاه سایبری محمد رسول الله ص
آمار وبلاگ

    بازدید امروز: 37
    بازدید دیروز: 9
    کل بازدیدها: 282985
    تعداد کل یاداشته ها : 51
    103/9/1
    8:12 ع