علامه حسن زاده آملی شعری بدون نقطه در وصف پیامبر اعظم (ص) سرودهاند که بدین ترتیب است:
چند وقت پیش جایی خوانده بودم که در یک نظرسنجی، اکثریت مردم ژاپن به محصولات ساخته شده توسط کشور خودشان بسیار بیشتر از محصولات خارجی تمایل و اعتماد دارند. تقریباً برعکس کشور ما !!. میگویند در کشور ژاپن ، شخصی که به فروشگاه برای خرید میرود اگر کالای خارجیای را انتخاب کند در حالی که کالای مشابه ژاپنی آن هم موجود باشد، دیگران به او به شکل بدی نگاه میکنند!!. انگار که جنایتی مرتکب شده است!!. بر اساس همین فرهنگ است که گفته میشود ، سالهاست مردم ژاپن برنج کم کیفیت و ریز محصول کشور خودشان را به برنجهای مرغوبتر خارجی ترجیح میدهند. تا اینگونه از کشاورزی و صنعت داخلیشان حمایت کنند.
یکی از سوألشوندگانِ در این نظرسنجی گفته بود ، مثلاً وقتی برای خرید وسایل بهداشتی به فروشگاه میروم، اگر ببینم 2 کالای همسان و با کیفیت یکسان ولی، یکی ساخت ژاپن و دیگری ساخت کشور خارجی وجود دارد، حتی اگر کالای ژاپنی کمی هم گرانتر باشد، باز هم آن را به کالای خارجی ترجیح میدهم. برعکس خیلی از ما ایرانیها که اعتمادمان به کالاهای خارجی بیشتر از کالاهای داخلی است. البته هدف من از مثال زدن مردم و کشور ژاپن ، مانند بعضی آقایان که در سالهای گذشته بعد از سفر به این کشور، ژاپن را الگوی توسعه و پیشرفت ما معرفی کردن، نیست.
باید از خودمان بپرسیم، واقعا چرا ما نسبت به محصولات خودمان بیتمایل و بیاعتمادیم!!؟
افرادی که محصولات خارجی را به مشابه وطنی آن ترجیح میدهند هم دلایلی دارند، معمولا آنها میگویند:
1- خیلی محصولات ایرانی کیفیت ضعیف و پایینی دارند!
در جواب این سخن باید گفت: همیشه هم اینگونه نیست! خیلی از محصولات ایرانی هستند که از مشابه خارجی آن بهتر و مرغوبتر هستند. مثالهای زیادی در این باره وجود دارد. ولی ما باز هم جنس خارجی را ترجیح میدهیم!!
2- در محصولات ایرانی کم فروشی و تقلب زیاد است!
جواب: همه ما از تقلب زخم خوردهایم. ولی حقیقت این است که تقلب در محصولات خارجی نیز هست. مثلا همه میدانیم که بسیار از کالاهایی که در چین ساخته میشوند با مارکِ آمریکا ، ژاپن و کشورهای اروپایی فروخته میشوند ، ولی با این که ما از این موضوع اطلاع داریم ، باز هم اعتماد بیشتری به آن کالاها داریم!
3- محصولات ایرانی ، پشتیبانی و خدمات پس از فروش خوبی ندارند!
قبول دارم. نمونههای زیادی وجود دارد. اگر مثلا یک وسیله الکترونیکی مثل تلویزیون خریده باشید، این مشکل را به خوبی درک میکنید. در آن موقع که شرکت خدمات دهنده به هر بهانهای سعی میکند از انجام وظیفه خود طفره برود.
4- کالای خارجی (چینی) ارزان تر هستند!
این فقط ما نیستیم که باید مشکل کالاهای ارزان چینی مواجه هستیم. همه دنیا با مشکل کالاهای ارزان چینی روبهرو هستند. فرمولی که چینیها برای ارائه محصول ارزان بکار میبرند عبارتند از:
کیفیت پایین + دستمزد بسیار کم برای کارگران + حمایت از صادرکنندگان = محصول ارزان
به غیر از مورد آخر، با توجه به فرهنگ و اعتقاداتمان، ما نمیتوانیم به 2 مورد اول عمل کنیم.
فارغ از این دلایلی که بعضیها میآورند، هنوز هم یکی از مشکلات در کشور ما این است که ، خودمان را ناتوان میبینیم و گاهاً عقده حقارت نسبت به خودمان داریم. هنوز هم کسانی در کشور هستند که کالاهای ساخت داخل را به سخره میگیرند و اعتقاد دارند که ایرانی به درد هیچ کاری نمیخورد. هنوز هم نمیتوانند یک آفتابه! را به خوبی درست کنند!!. البته این مشکل برای برطرف شدنش نیاز به کار فرهنگی بیشتری دارد.
همه باید بدانیم ، با هر کالای خارجیای که میخریم، همان قدر که به شرکتهای چینی یا غربی سود میرسانیم، به همان اندازه به صنایع داخلی ضرر میزنیم. ضرر به صنایع داخلی هم یعنی کمک به بیکاری برادر، دوست، فامیل و همسایه خودمان. بیکاری شدن یک جوان مجردِ در آستانه ازدواج یا یه مرد عیالوار هم یعنی، سوق دادن آنها به سمت راههای خلاف ، ناهنجایهای اجتماعی و ...
حالا این ما هستیم و این ادعاهای مسلمانی ...
زمان پنج شنبه 17 فروردین 1391 ساعت 11 صبح شبکه نمایش سیمای جمهوری اسلامی ایران نمایش دهنده فیلمی با نام فرود از تعجب دهانم باز مانده بود با گوشهایم جملاتی را در این فیلم میشنیدم که باورش برایم سخت بود داستان فیلم ماجرای ربودن یک هواپیما بود که در ان تقریبا هر 10 دقیقه یک بار ربایندگان ان را تروریست های مسلمان خطاب میکردند و مدام میگفتند که حادثه 11 سپتامبر دیگری در راه است . ایا نمایش چنین فیلم هایی که مستقیما مسلمانان را تروریست میخواند و مقصران حادثه 11 سبتامبررا مسلمانان میداند با اهداف و ارزش های جمهوری اسلامی و سیاست های نظام همخوانی دارد در نظامی که همواره سعی در برملا کردن اهداف شوم هالیوود دارد و سعی میکند جامعه را نسبت به اهداف انان اگاه کند تا از ضرر های به وجود امده توسط القای فکری هالیوود جلوگیری کند دوبله ونمایش این فیلم در دو نوبت پخش پیرو همین سیاست هاست ؟؟؟!!!
دست مریزاد استاد واقعا که کارت درست است خدا قوت ، تا قبل از دیدن فیلم فکر نمیکردم کاری که از ان به عنوان سیاسی ترین فیلم تاریخ سینمای ایران یاد میشود انقدر خوب از اب درامده باشد این را برای این میگویم که فیلم هایی که پیش از این از آنها به عنوان فیلم های سیاسی یاد میشد هیچ کدام کارهای فاخر و بزرگی نبودند و برایم به تجربه ای تلخ و ناموفق تبدیل شده بودند یا به نحوی انقدر واضح و از درون به مسائل نمیپرداختند ، بعد از اتمام فیلم با این که باز هم احساس میکردم که فیلم دارای نواقص بسیاری است اما نقاط قوت ان به قدری زیاد بود که احساس خوشایندی پیدا کرده بودم دلم میخواست همانطور در سینما بنشینم و به اتفاقات دو سال قبل برگردم به شور و شعفی که در ستاد های انتخاباتی بر پا بود به شلوغی خیابانها که واقعا در فیلم بسیار زنده به تصویر کشیده شده بود تمامی اتفاقات افتاده در فیلم را وقتی با اتفاقاتی که با تمام وجود لمسشان کرده بودم در کنار هم قرار میدهم نتیجه گیری اش میشود کاربلدی کارگردانی چون ابوالقاسم طالبی ،قبل از دیدن فیلم ترس هایی داشتم از قبیل اینکه این فیلم یک فیلم سفارشی باشد و با طرفداری از یک نامزد خاص بخواهد حق بودن خود و باطل بودن دیگری را اثبات کند اما طالبی نشان داد که میتوان هم طرفدار حق بود و در عین حال بیطرف! این واقعیت دارد؛ «قلادههای طلا» در همان حال که ذات «فتنه» را برملا میکند، نسبت به برخی از عوام که فریب این جریان را خوردند، تصویری منصفانه و متعادل نشان میدهد. نه از احمدی نژاد دفاع میکند و نه طرفداران سابق موسوی را مورد سرزنش قرار میدهد بلکه با نگاهی مسقل و بی تعارف تمامی مسائل را به به راحتی بازگو میکند ، از راهپیمایی سکوت 25 خرداد گرفته تا نگاهی زیرکانه به قتل ندا آقا سلطان وصحنه های ناب درگیری در ناحیه مقاومت بسیج نینوا . قلاده های طلا بی شک بهترین کار سینمایی ایران در سال 1390است . بعد از دیدن فیلم تازه دلیل پرویز شیخ طادی را برای بخشیدن سیمرغش به طالبی را فهمیدم فیلمی که لیاقت این را داشت که سیمرغ های زیادی روی شانه اش بنشیند و خستگی را از تن ساران در سازندگانش بزداید . تنها چیزی که در این لحظه میتوانم تقدیم استاد کنم تشکر صمیمانه ای است که با تمام وجود نثارشان میکنم .
انگشت اشاره ام عمق چشمان تو ( دشمن ) را هدف گرفته است
امروز باید بایستیم تا سوم تیر بماند
چه کسی است که نتواند بین حبیبی و باهنر و بادامچیان و کازرونی و... با آقاتهرانی و حسینیان و سقای بیریا و سلیمانی و زارعی و نبویان و رسایی و روانبخش و... تفکیک کند و اصلح را تشخیص دهد؟ روحیات دو لیست کاملا متفاوت است. در یک صف، انقلابی بودن عمومیت بیشتری دارد و در صفی دیگر محافظهکاری و تسامح. در یک صف اصولگرایانند و در یک صف راستگرایانی عمومیت دارند که حضورشان دعوای قدیمی راست و چپ و فضای قبل از سال 84 را به ذهن متبادر میکند. البته تفاوتهای دیگری نیز وجود دارد که این تفاوتها موضوع جزوه دوم استقامت در منطقه ممنوعه را به خود اختصاص داده است.
هر دو لیست در عین حال مشترکاتی دارد و افراد ناشناختهای. اما آنچه مسلم است این است که گفتمان، رویکرد و اکثریت لیست انتخاباتی جبهه پایداری انقلابی است. برخی افراد چون دکتر زاهدیوفا استاد دانشگاه امام صادق(ع) به واسطه فشارهای خلاف عرف مدعیان وحدت از حضور در عرصه انتخابات و لیست پایداری انصراف دادند. برخی افراد موسسه امام خمینی که در صحنه حاضر شدند نیز نیازمند معرفی بیشتری هستند. آیت الله مصباح فرموده بودند نباید با معیار معروف بودن و شناخته شده بودن چهرههای خوب را کنار گذاشت. امروز وظیفه ما معرفی احمدینژاد گونه آنهاست.
گفتمان، رویکرد و اکثریت لیست انتخاباتی جبهه پایداری ارزشمند، انقلابی است. امروز آیت الله مصباح یزدی برخلاف تمام دورههای گذشته به گونهای صریحتر وارد میدان شده تا علم سوم تیر همچنان بلند و پایدار باشد و این علم در انتخابات ریاست جمهوری آتی به دست فردی از نسل سوم تیر برسد. به نظر میرسد اتفاقا مسئلهای که برخی اصولگرایان را همچنان به پایبندی به لیست راست سنتی واداشته، نگاهی است که آنان به انتخابات ریاست جمهوری آتی دارند. دعوایی که بر سر سرلیستی جبهه متحد درگرفت نیز دقیقا در همین راستا قابل تحلیل است. امروز ما باید بایستیم تا سوم تیر بماند. ما باید خط گفتمان سوم تیر را نگه داریم. باید شاخصهای به روز را برای انتخاب نماینده اصلح ارائه کنیم.
امروز در عین حال مشارکت حداکثری مهمترین مسئله نظام است. دشمنان خارجی انقلاب و بانیان فتنه هر دو میزان مشارکت مردم در انتخابات را تحلیل خواهند کرد و در صورت پایین بودن مخاطب آنها هستند که مدعی خواهند شد. چنانچه همه میدانیم محمد خاتمی گفته است اگر مشارکت در تهران به شکل قابل توجهی کاهش پیدا کند، اصلاح طلبان پیروز شدهاند. این مسئله نیز ضرورت حضور جدی جریان انقلابی در صحنه را میطلبد.
تمام تلاش برخی افراد چون زاکانی تا کنون برای این بود که ما را از حضور میدانی باز دارند. امروز ما باید به گونهای انقلابی وارد عرصه شویم و با مردم ارتباط بگیریم. باید مانورهای متعدد ترتیب دهیم. امروز باید نهضتی دوباره از جنس سوم تیر ایجاد کنیم و هر آن کس که اصلح میدانیم را به مردم معرفی نماییم. اکنون همچون گذشته حضور جدی جریانات ارزشی در ایجاد مشارکت حداکثری و شور انتخاباتی، تبیین شاخصهای نمایندگی، تبیین صفبندیهای سیاسی و معرفی جریانهای سالم موضوعیت دارد.
متاسفانه سیل تخریبها و سیاه نمایی ها علیه جبهه پایداری این تلقی را ایجاد کرده که باز جریان سوم تیر وارد منطقهای ممنوعه شده است که سهم احزاب در آن تعیین کننده است. در این ادبیات گفتمان و آرمان جایگاهی ندارد. احزاب و چهرهها فارغ از اینکه چه عملکردی داشتهاند و مثلا در فتنه چگونه عمل کردهاند، از سهمی معلوم در لیست انتخاباتی برخوردارند و این جز قبیلهگرایی چه معنیای میتواند داشته باشد؟
ما نباید اجازه دهیم انقلابیگری به برزخ برود و پیرمردهای کمحوصله و محافظهکار که البته محترم هستند، فضای راست سنتی را بار دیگر حاکم کنند و تئوریسینهای تسامح و تنازل یعنی افرادی چون زاکانی انقلاب را از حرکت رو به جلوی خود به قبل از سال 84 بازگردانند. ما از فضای قبل از سال 84 عبور کردیم و به هیچ وجه به قبل از 84 باز نمیگردیم. ما امروز باید مردانه و محکم بایستیم تا سوم تیر بماند.
به نوبه خود مثل بردار عزیزم امیرحسین ثابتی از همه بچه های وبلاگ نویس دعوت می کنم تا با حضور موثر وبلاگی و نوشتن مطلب پیرامون انتخابات به صحنه بیایند و ضمن حمایت از گفتمان و اکثریت لیست جبهه پایداری نقطه نظرات خود را به قلم آورند.
محورهای پیشنهادی:
* چرایی حمایت معنوی آیت الله مصباح از جبهه پایداری
* علت اقبال توده های متدین و انقلابی جامعه به جبهه پایداری
* شاخصه های اصلی و گفتمان ساز جبهه پایداری
* علت مقبولیت این گفتمان نزد بدنه جوان و نسل سوم انقلاب
* رقابت نابرابر رسانه ای جبهه پایداری با دیگر جریان ها
* علت دشمنی اصلاح طلبان و برخی دیگر از چهره های خاص سیاسی مانند علی مطهری، محمد رضاباهنر و ... با جبهه پایداری
* شباهت های فضای فعلی سیاسی کشور و برهه تاریخی سوم تیر 84
* آیا پیروزی در انتخابات مجلس به منزله پیروزی یا شکست گفتمان جبهه پایداری است؟
* مقایسه لیست انتخاباتی جبهه پایداری با دیگر لیست های انتخاباتی منتشر شده
* و ...
باز باران
با ترانه
می خورد بر بام خانه
یادم آمد کربلا را
دشت پر شور و بلا را
گردش یک ظهر غمگین
گرم و خونین
لرزش طفلان نالان
زیر تیغ و نیزه ها را
باز باران
با صدای گریه های کودکانه
از فراز گونه های زرد و عطشان
با گهر های فراوان
می چکد از چشم طفلان پریشان
پشت نخلستان نشسته
رود پر پیچ و خمی در حسرت لب های ساقی
چشم در چشمان هم آرام و سنگین
می چکد آهسته از چشمان سقا
بر لب این رود پیچان
واندر این صحرای سوزان
می دود طفلی سه ساله
پر ز ناله
دل شکسته
پای خسته
باز باران
باز هم اینجا عطش
آتش ، شراره
جسمها افتاده بی سر ، پاره پاره
می چکد از گوشها باران خون و کودکان بی گوشواره
شعله در دامان و در پا می خلد خار مغیلان
وندرین تخدیده دشت و سینه ها بر پاست طوفان
دستها آماده شلاق و سیلی
چهره ها از بارش شلاق ها گردیده نیلی
باز باران ، قطره قطره
می چکد از چوب محمل...
خاک های چادر زینب به آرامی ، شود گِل
می رود این کاروان منزل به منزل
می شود از هر طرف این کاروان هم سنگ باران
آری آری
باز سنگ و باز باران
آری آری
تا نگیرد شعله ها در دل زبانه
تا نگیرد دامن طفلان محزون را نشانه
تا نبیند کودکی لب تشنه اینجا اشک ساقی
مشک ساقی
کاش می بارید باران
آه باران !
کی بباری بر تن عطشان یاران ؟
تر کنند از آن گلو را
آه باران ، آه باران
توی این روزهای بارانی اخیر منتظر تاکسی موندن واقعا خیلی سخته مخصوصا وقتی راننده ها هم بی انصافی به خرج داده و از جابجایی مسافر به صورت عادی خودداری کنند. این اتفاق برای ما رخ داد و راننده خط بی توجه به صف مسافران که منتظر ماشین بودند کنار خیابون داد میزد : " دربـــــــــــــــــست " . نگاه معنی دار و اعتراض های گاه و بی گاه مسافران هم راننده رو کلافه کرده بود و هم ما رو، به خاطر همین من و یک خانم و دو آقای دیگه با همدیگه ماشین رو با کرایه 6000 تومن دربست گرفتیم که برای هر مسافر نفری 1500 تومن میافتاد درحالی که کرایه خط فقط 550 تومن بود. به هر ترتیب سوار تاکسی شدیم و راننده شروع کرد از مشکلات ماشین و گیر نیومدن لاستیک و بنزین آزاد زدن صحبت کردن.
کنار راننده مرد جوانی نشسته بود که انگار از خیس شدن زیر بارون دل خوشی نداشت. وقتی سخنرانی راننده درباره مشکلات بنیادی مملکت شروع شد خیلی سریع خودش رو وارد بحث کرد که بهتره ادامه بحث رو به صورت یه گفتگوی دو طرفه دنبال کنیم :
راننده تاکسی : برادر خانمم یه وام 6 میلیون تومنی میخواست بگیره مجبور شد ماشینش رو بذاره به عنوان وثیقه. بنده خدا الان خورده به مشکل دارند ماشینش رو مصادره میکنند. یه عده دزد دارند میلیارد میلیارد اختلاس میکنند کسی هم خبردار نمیشه اون وقت این جوون رو ببین چجوری سر میدوونند !
مسافر : نوش جونش !
راننده : (نگاه متعجب) نوش جون کی ؟
مسافر : نوش جون کسی که 3000 میلیارد تومن خورده
راننده : (با لحن عصبی آمیخته به تمسخر) نکنه اون بابا فامیل شما بوده ؟
مسافر : نه ! فامیل من نبوده اما یکی بوده مثل همین مردم . مثل شما! مگه این یارو از مریخ اومده اختلاس کرده ؟ یا اون مدیر بانک از اورانوس به ریاست رسیده بوده ؟
راننده : نه آقا جان اونا از ما بهترون اند. من برای یک جفت لاستیک باید 3 روز برم تعاونی اون وقت اون 3000 میلیارد تومن رو میخوره یه آبم روش !
مسافر : خب آقا جان راضی نیست نخر! لاستیک نخر ...
راننده : (با صدای بلند) چرا نامربوط میگی مرد حسابی؟ مجبورم بخرم ! لاستیک نخرم پس چجوری با ماشین کار کنم ؟
مسافر : وقتی شما که دستت به هیچ جا بند نیست و یه راننده عادی هستی وقتی میبینی بارندگی شده و مسافر مجبوره زود برسه به مقصد میای ماشینی که باید تو خط کار کنه رو دربست میکنی ...
راننده پرید وسط حرف طرف که : آقا راضی نبودی سوار نمیشدی !
مسافر : (با خونسردی) میبینی ؟ من الان دقیقا حال تو رو دارم وقتی داشتی لاستیک ماشین میخردی. مرد حسابی فکر کردی ما که الان سوار ماشین تو شدیم و 3 برابر کرایه رو داریم میدیم راضی هستیم ؟ ما هم مجبوریم سوار شیم ! وقتی تو به عنوان یه شهروند عادی اینجوری سواستفاده میکنی از مدیر یه بانک که میلیاردها تومن سرمایه زیر دستشه چه انتظاری داری ؟ اون هم یکی مثل تو در مقیاس بالاتر.
راننده آچمز شده بود و سرش تو فرمون بود ...
مسافر که حالا کاملا دست بالا رو داشت با خونسردی ادامه داد : دزدی دزدیه ... البته منظورم با شما نیستا ولی خداوکیلی چنددرصد از مردم ما اون کاری که بهشون سپرده شده رو خوب انجام میدن که انتظار دارند یه مدیر بانک کارش رو خوب انجام بده ؟ منتهی وقتی اونا وجدان کاری ندارند کسی بویی نمیبره اما گندکاری یه مدیر بانک رو همه میفهمند. برادر من تو خودت رو اصلاح کن تا اون مدیر بانک جرات همچین خلافی رو نداشته باشه
راننده که گوشاش تو اون هوای سرد از شدت خجالت حسابی سرخ شده بود گفت : چی بگم والا !
من اولین نفری بودم که تو مسیر باید پیاده میشدم و طبیعتا طبق قرار اجباری با راننده باید 1500 تومن کرایه میدادم. وقتی خواستم پیاده شم یه اسکناس 2000 تومنی به راننده دادم. راننده گفت 50 تومنی دارید ؟ با تعجب گفتم بله دارم و دست کردم تو کیفم و یه سکه 50 تومنی به راننده دادم . راننده هم یک اسکناس 1000 تومنی و یک اسکناس 500 تومنی بهم برگردوند و گفت : به سلامت !
همونطور که با نگاهم تاکسی رو که تو هوای بارونی مه آلود حرکت میکرد رو دنبال میکردم چترم رو باز کردم و پولا رو تو کیفم گذاشتم ... آروم شروع کردم به قدم زدن و با خودم فکر میکردم یعنی من هم باید خودم رو اصلاح کنم ..