اینجا ایران است بازی دو تیم لیگ برتری داماش گیلان و پرسپولیس تهران :
خودمان را برای دیدن شادی پس از گل بازیکنان پرسپولیس آماده کرده ایم این روزها دیگر برایمان عادت شده که شاهد شادی های عجیب و غریب خلاقانه در فوتبال ایران باشیم اما حکایت امروز حکایت دیگری است چشمانمان از تعجب به یک نقطه خیره مانده است هیچ کدام از معادلاتمان با هم جور در نمی اید مگر اینجا ایران مهد تمدن و اخلاق نیست ؟ مگر اینجا ایران مهد اسلام ناب محمدی نیست؟ مگر اینجا ایران و بازیکنان تیم همه بچه مسلمان نیستند؟جواب این سوالات با حرکات و شادی پس از گل مدافع ملی پوشمان جور در نمی آید خدای من شاهد چه هستیم اگر دیروز از ضعف اخلاق در فوتبال سخن میگفتیم امروز شاهد مرگ اخلاق در مستطیل سبز بودیم . به راستی مشکل از کجاست ؟ به ذهنم کمی فشار می اورم سالهای نه چندان دور در برابر چشمانم ظاهر میشوند روزهایی که تمام مشکل فوتبال ما به فحاشی های معدودی از بازیکنان که اغلب هم زیر لبی بود محدود میشد سالهای بعد این فحاشی ها بارز تر و با درگیری فیزیکی همراه شد در دوره های بعدی لیگ صحبت از پارتی های شبانه برخی از بازیکنان محبوب به میان امد و این داستان ادامه پیدا کرد و در رسانه هایمان فقط به ذکر این که ما متاسفیم که شاهد چنین حرکاتی در فوتبالمان هستیم بسنده کردیم شاید کار خودش درست شود اما کار از ریشه مشکل داشت سالهای بعد پای منشور اخلاقی را به داخل فوتبالمان باز کردیم تا بلکه با منشوری کردن تعدادی از بازیکنان مابقی درس بگیرند و با اخلاق شوند و ریشه اسیب دیده اخلاق در فوتبالمان ترمیم شود اما انگار نتیجه بر عکس شد و منشوری شدن کلاس بیشتری داشت !!! گذشت و گذشت تا در همین لیگ امسال به بازی شاهین بوشهر و شهرداری تبریز رسیدیم بازی که در ورزشگاه یادگار امام بوشهر انجام میشد و دو تن از بازیکنان شاهین زمین فوتبال را با جایی دیگر( دستشویی ) اشتباه گرفتند و با عث ابروریزی فوتبال ایران شدند و امروز واقعه ای رخ داد که باعث روسیاهی فوتبال ایران شد تاسف ما وقتی بیشتر میشود که شاهیدیم بازیکنان تازه مسلمان شده لیگمان جگونه با سجده بر درگاه اللهی شادی خود را از به ثمر رسیدن گلشان ابراز میکنند و بچه مسلمان ملی پوش هموطنمان اینگونه تمامی اصول اخلاقی را زیر پا له میکند و باعث شرمندگی یک ملت میشود . باید فکری کرد تا دیگر شاهد به حراج گذاشتن اخلاق در فوتبال کشورمان نباشیم باید فکری کرد..
آنان که یک عمر مرده اند ،
یک لحظه هم شهید نخواهند شد ،
شهادت یک عمر زندگی است ،
یک اتفاق نیست..
شبی گذشت مثل شبهای پیش و پس ،
و ما باز در خیال پرواز ، سر به بالش پر دادیم ،
آرزویمان خواب بال بود ، که خواب چشمانمان را ربود .
چنان عمیق در چاه بی پایان آمال خفتیم که
نه بانگ " حی علی الفلاح " اذان را شنیدیم
نه طنین " جاهدوا فی الله " جهاد را ...
و به ناگاه ، به کابوس شرم
از خواب پریدیم ؛
وااای ... باز هم
شهادتمان قضا شد..
نه ، این غزل تمامی ندارد
گویی دل محزونمان صد پاره شده
و هر پاره میهمان ستاره ای از آسمان کربلا.
نمی توانیم وداع کنیم
آن زمان که پای براین خاک گذاشتیم ،
این وداع را نمی دانستیم.
در آن طلوع عاشقانه وصال ،
این غروب طاقت فرسای وداع را نمی دیدم
آن سحر نورانی ، چشمان مارا از این شام غبار آلود بسته بود.
آری ! همه به یاد زینب افتادیم
به یاد وداع او
وبه یاد ترنمهای عاشقانه او در رثای برادر :
" چون چاره نیست می روم و می گذارمت
ای پاره پاره تن به خدا می سپارمت "
چاره ای نداریم
این کاروان از این منزل خواهد گذشت
و مانیز باید بگذریم
دل را به خاک کربلا م سپاریم
و کربلا را به خدا .
باشد که باز هم نصیب و روزیمان شود
برای اولین با ر بود که پای در این سرزمین افلاکی میگذاشتم زبانم بند آمده بود حتی ازگفتن سلام هم عاجز شده بودم باور نمیکردم که بلاخره نوبت من هم رسید و اینبار قرعه را به نام من زدنند یاد نوشته های استاد آقا تهرانی افتادم که این گونه به آقا سلام داده بود
ایا تا کنون دیده ای؟
آسمان را بر زمین
خورشید را بر خاک
بهشت را در آتش
آیا تا به حال شنیده ای؟
جانسزترین وداع
غم انگیزترین غروب
تنهاترین سردار
آیا تا به این لحظه بود ای؟
در میان کاروانی که در خون نشست
خیمه گاهی که در آتش م سوخت و گودالی که معراج آسمانی ترین مرد شد
اکنون فرود آی
بر این سرزمین برآستان این حرم
قدمهایت را آهسته بردار
چشم از رایت سرخ حرم بر مگیر
چند پله ای به زیر بیا
قدم در صحن آسمان بگذار
آری
این است بهشت
سلام بربهشت
سلام بر ضریح شش گوشه
سلام بر کبوتران وفا
سلام بر مرد آسمان
سلام بر حبیب بر مسلم بر عون و جعفر
سلام بر یاوران حسین
وسلام بر حسین
ای دریغا
که همه مزرعه دلها را علف هرزه کین پوشانده ست
و همه مردم شهر بانگ برداشته اند که چرا سیمان نیست
و کسی فکر نکرد که چرا ایمان نیست
و زمانی شده است که به غیر از انسان هیچ چیز ارزان نیست!